سلام بر تمام انسانهای منصف ،آنها که آزاد مرد هستند ، و بدنبال حقیقتند

 

فکرشان از هر آلودگی پاک و آزاد است

خوب میشنوند.خوب فکر میکنند،درس میگیرند، تصمیم میگیرند ، و عمل میکنند

این روایتها ، قصه های تاریخ است که در روزگارانی نه جندان دور در گوشه ای از این کشور اتفاق افتاده

قصه هایی نه برای خوابیدن ، بلکه برای بیدار ماندن ،برای هوشیاری و عبرت آموزی و غفلت زدایی...

انتقال ،سینه به سینه تاریخ است ، از لابلای کتابها و کاغذها نقل نمیشود

از دل میدان نبرد ،ازقله های پربرف کردستان ،از بیابانهای داغ خوزستان،از اروند ، از شلمچه که نامش یاد آور

حماسه ها ، مظلومیتها و زیباییهاست، آمده است

حدیث عشق درصحنه ی عشق

درساحل اروند.روایت نبردعاشوراییان با یزیدیان زمان.خرداد??

 ??سال پیش مثل چنین شبی ، پشت نهرخین چه خبر بود

ازسرنوشت بچه های غواص گروهان یک که با کرابی در عملیات کربلای ? دو هفته پیش رفته بودن،خبری نبود

پیک گردان،سیدحمید رجبی ،خبر آورد که بعد از نماز مغرب و عشاء در محل اتاق فرمانده گردان جلسه است 

کادر گردان زیر نور فانوس حلقه زدند

آقا جلیل بعد از بسم الله،شروع کرد 

برادران ،کار تموم نشده ، عملیاتی در پیش است و بایددر ادامه ی عملیات فبلی که موفقیت چندانی بدست

نیامد،مجددا عملیاتی را با توکل به خدا انجام دهیم،

من حرفهای آقا جلیل رو زیاد جدی نگرفتم، با خودم گفتم : میخواد مارو امتحان کنه

مگه میشه از سوراخی که یکبار گزیده شدیم ، دوباره بریم ....

دشمن حساس شده ، بیدار و آماده ست،نمیشه تکون خورد 

اما ، آقاجلیل،نقشه رو باز کرد

وتوضیح داد : اینبار دیگه برای رسیدن به مواضع دشمن قرار نیست کیلومترها فین بزنیم و تا جزیره ماهی پیش

بریم ، فقط عبور از رودخانه داریم ،زیر خاکریز خودمون رو  تا لب رودخانه یک تونل ایجاد کردیم تا غواصان به

حالت سینه خیز وارد آب بشن و لازم نباشه از روی خاکریز که در تیررسه حرکت کنن 

تموم توضیحات رو داد و مانور عملیات رو همراه با ماموریت هر گروه مشخص کرد ،من در کمال ناباوری گوش

میدادم

غروب آن روز برای بازدید معبر عملیات ،به خط رفتیم ،

نهرخین.باندپروازغواصان

نهرخین.معبرغواصان درعملیات کربلای ?.بعداز??سال.عکس خرداد??

نهرخین ، مملو از نبشی و سیم خاردار بود ، سرتاسر نهر سیاه میزد ، چطوری باید از لابلای آنهمه موانع عبور

میکردیم ؟

هوا که تاریک شد ، بچه ها همه پشت خاکریز توی سنگرها بودن

کم کم باورم شد که قضیه جدیست !

لحظه ی موعود فرا رسید، دهانه ی تونل رو باز کردن و دسته یک به فرماندهی حسن شاد وارد آب شد

نگهبان دشمن که هر چندگاه با کلت منوری شلیک میکرد ،متوجه حرکت غواصان شد،معبر رو گرفت زیرآتش...

امیرنظری،اولین غواصی بود که مورد اصابت گلوله های دشمن قرار گرفت و جلو تونل افتاد

حسن شاد از نهر عبور، خودش رو به زیر پای تیربارچی دشمن رسوند و از سیل بند که آلوده به مینهای ضدنفر

بود بالا رفت و با تیربارچی دشمن دلاویز شد و در یک جنگ تن به تن ،خط رو شکست وارد کانالهای جزیره شد

وقتی بجه های گروه یک به اون طرف نهر رسیدن

نوبت گروه ما شد

ستون غواص با حالت چهار دست و پا وارد تونل شد ، آقا جلیل در ابتدا تونل کنار بی سیم نشسته بود و بچه

ها رو هدایت میکرد ، زد به پشتم گفت : برو  ،خدا نگهدارت ، حسن شاد عبور کرده،  اون طرف منتظرته ...

سرم رو از تونل در آوردم،چه خبر بود ،هر چه تک تیرانداز بود به همراه تیربارچی یک نقطه رو میزدند ،تیرها همه

رسام بود ، اون قدر گلوله می آمد و حجم آتش زیاد بود، که از پیوستگی تیرهای رسام،خط آتش درست شده

بود، اما علاجی نبود باید توی همون گلوله ها میرفتی

مسعوداحمدیان ، ذبیح الله یوسفیان در حین عبور از نهر ، وسط آب تیر خورده و بشهادت رسیده بودند

به محض ورود به کانالهای جزیره بوارین،سراغ حسن شاد رو گرفتم ،پیکر پاکش که به حالت سجده لب کانال

افتاده بود نشونم دادن،آهی کشیدم ،توی دلم گفتم : تو هم رفتی پیش همشهریات ،کرابی.رنجبر...

بچه ها موفق شده بودن ، نوک جزیره بوارین رو بگیرن

جنگ،سنگر به سنگر و کانال بود

در یک آن ، ده تا نارنجک توی کانال با یک متر عرض،می افتاد ،امکان پناه گرفتن نبود ، اگه شانس میآوردی

ترکش نمیخوردی ، موج انفجارش حالت رو جا میاورد،

حدود صدمتر طول کانال و سنگرها رو بیشتر قادر نبودیم،پاکسازی کنیم

هر چه میگذشت ،از تعداد نیروهای سالم کاسته میشد

باجلیل در تماس بودم ،علی وکیلی ،از بچه های واحدتخریب چند روز پیش توی خرمشهر مجروح شده بود

بایدباجلیل رمز صحبت میکردم تا احیانا  شُنوُدِ دشمن پیامم رو فاش نکنه

- جلیل جلیل، جلیل...

- بگوشم دلبر...

- جلیل جان،وکیلی برات مفهومه ؟

- آره مفهومه.

- یک تعداد از بچه ها دستشونو گذاشتن توی دست وکیلی،با نظری مثبت بشن؟ یعنی مجروحا رو بفرستم

عقب)

(چون نظری جلو تونل سمت خودمون تیر خورد)

ساعتی گذشت، درگیری به شدت ادامه داشت ، تقریبا توی محاصره بودیم ،اما بچه ها جانانه دفاع میکردند

بعضی از بچه ها ازجمله محمدخانی ،بخشی ،حسنی ، سید آبادی ،ایمان پور ، ، تقی پسنده منش، عبدالله

هلالی ، سیدحسین باهوش ، تولایی ،مصطفی کاظمی ،آستاک و....به شهادت رسیده بودند

غواصان حماسه آفرین

صحنه هایی از ساخت مستند.خرمشهر.رودکارون.خرداد??

وضعیت رو لحظه به لحظه به آقاجلیل گزارش میدادم  ودستور میگرفتم

- جلیل جلیل،جلیل...

- نظافت برات مفهومه؟ آقای نظافت فرمانده واحد تخریب در عملیات ولفجر? بشهادت رسیده بود

- بله ، مفهومه...

- جلیل جان ،بعضی از بچه ها با نظافت مثبت شدن.....

سنگر تیرباری بود بین ما و بچه های گردان غواصی نوح ،مانع الحاق ما شده بود، تیربارچی سفت و محکم

تیربار رو چسبیده بود و به قصد کشتن میزد ، چند نفر تک تیرانداز هم محافظ داشت، نامرد تا صبح مقاومت کرد 

گلوله آرپی جی هم نثارش کردم ولی سنگر بتون آرمه بود تاثیر چندانی نکرد

مهمات ما در حال تمام شدن بود ، از مجبوری خشابهای عراقیا رو از روی جنازه هاشون باز میکردیم

شرایط اضطراری شده بود

صدای پارازیت بی سیم قطع شد....

- دلبردلبر،دلبر...

- بگوشم ، جلیل جان...

-  این وکیلی ها رو مثبت نظری کن...

- مفهوم شد ؟؟

- بله مفهوم شد ، چشم...

از اول تا آخر کانال رفتم ،به هر مجروحی که میرسیدم ،در گوشی میگفتم : یالا برو عقب ...کسی نیست

کمکتون کنه ! پاشو، الان عراقیا میان ! تیر خلاصی میخورین !!! اما بعضی شون حاضر نمیشدن برن عقب

سر پُستی که از لحظه شروع عملیات گذاشته بودمش ، با بدن مجروح ایستاده بود و الان هم میگفت:

حالم خوبه ، نیرو هم ندارید! اگه من سنگرم رو ترک کنم ،دشمن جلو میاد جلو ، می ایستم تا هر وقت

نیروهای کمکی که رسیدن اون وقت میرم عقب ...

از این همه شجاعت به وجد آمدم و روحیه ام چند برابر شد

شرایط طوری شد که اونقدر به عراقیا نزدیک شده بودیم  که در چند متری ما بودن و احتمال اسارت میرفت

یه مرتبه میدیدی ، چهارنفر مثل غول میپریدن توی کانال و بچه ها اونا رو میزدن ، جنازه هاشون توی کانال

مزاحم تردد ما میشد

با جلیل تماس گرفتم، تا این شرایط رو بهش بگم

جلیل جان،کرابی برات مفهومه؟

بچه ها دارن میرن پیش کرابی ،کاری نداری؟؟؟؟

ساعاتی بعد ، که هوا داشت روشن میشد آقا جلیل تماس گرفت...

- دلبردلبر،دلبر....

- جانم ، بگوشم ....

- غفار مفهومه ؟ اسم گروهان ما غفار بود

- بله ، مفهومه ....

- بگو دستشونو بذارن توی دست نظری....یعنی بیاین عقب.

مقاومت و نبردی عاشورایی از شهدای مظلوم وخط شکنان غواص در تاریخ ایران اسلامی ثبت و در سایه آن

خونها بود که دنیا به حقانیت ما گردن نهاد و مرزها تثبیت و دشمن متجاوز خار و ذلیل شد 

یاد تمام شهدای مظلوم اسلام زنده ، راه و آرمانهایشان پر رهرو  و کشور عزیزمان ایران سرفراز ،و دشمنانش

منکوب باد

مباد، یاد شهیدان ما رود از یاد